نرگس آتش پرستی داشت شبنم می فروخت
با همان چشمی که می زد زخم مرهم می فروخت
زندگی چون برده داری پیر در بازار عمر
داشت یوسف را به مشتی خاک عالم می فروخت
زندگی این تاجر طماع ناخن خشک پیر
مرگ را همچون شراب کهنه کم کم می فروخت
در تمام سالهای رفته بر ما روزگار
شادمانی می خرید از ما و ماتم می فروخت
من گلی پژمرده بودم در کنار غنچه ها
گلفروش ای کاش با آنها مرا هم می فروخت
نظرات شما عزیزان:
دخترباران 
ساعت12:42---18 دی 1393
سلام.یه سر به این آدرس بزن
tavalodeto.loxblog.com
برای تو ساختمش میخواستم وقت خودش بهت بگم ولی...
بیخیال هرجور راحتی تا فهمیدی گناهکارم توهم ازم جدا شدی واسه این اون رازو به کسی نگفتم اینم رمز اون سایت اگه خواستی حذفش کنی
12345678
بابت اون مدتم که وقتتو دراختیارم گذاشتی مرسی
درضمن من هیچ وقت به شوهرم خیانت نمیکنم و درمورد توهم بهش گفتم
|